همبستگي اسلامي(1)


 

نويسنده: حسن عاشوري لنگرودي




 
رويدادهاي اخير در جهان- به ويژه کشورهاي اسلامي- بار ديگر ارزش و نيروي اعجاز گونه «وحدت» را به نمايش گذاشت. اين خيزش و بيداري امت اسلامي، پيام آور آغاز يک تحول شگرف در «تاريخ بشريت» مي باشد؛ از اين رو همدلي و همگامي در زير سايه «ثقلين» مسير شکوفايي و عدالت را هموار خواهد کرد. ان شاء الله

واقعيت هاي تلخ!
 

تاريخ پرفراز و نشيب هزار و چند صد ساله ي اسلامي، گوياي اين حقيقت است که کمابيش از هر دو سوي مذاهب شيعه و سني، تلاش هايي در جهت «غيريت سازي» فرقه اي به چشم مي خورد.
الف) گروه اکثري اهل سنت و جماعت: برخي از آنان همواره در اذهان خود رقيب فرضي اي را ترسيم مي کردند که اين رقيب جز در جهت نابودي آنان اهتمامي نمي ورزد و مي خواهد با تمام وجود، دمار از روزگار آنان برآورد. به گمان اين گروه اکثري، اين رقيب فرضي (شيعه) از ويژگي هايي بدين شرح بهره مند است:
- «شيعه» از دين اسلام، بويي نبرده است و رنگي و نشاني از اسلام را به همراه ندارد؛
- شرک ورزيده، و از دايره ي توحيد فاصله گرفته و با آن بيگانه شده است؛
-نبوت محمد بن عبدالله (صلي الله عليه و آله و سلم)، پيامبر اسلام را چندان به رسميت نمي شناسد؛
- در مورد برخي از اهل بيت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) غلو مي کند و به جاي آن که خدا را عبادت کند، به عبادت اهل بيت پيامبر مي پردازد؛
- برخي از شيعيان، علي بن ابي طالب را خدا مي دانند؛
- برخي ديگر بر اين باورند که جبرئيل امين در رسالت وحي الهي خيانت کرده و به جاي آن که حامل پيام الهي به علي بن ابي طالب باشد، آن را به محمد بن عبدالله (صلي الله عليه و آله و سلم) تحويل داده است؛
- نسبت به اصحاب بزرگوار پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نظر خوبي ندارند و در حق آنان بي حرمتي روا مي دارند و ...
اين گروه از علما و مردم اهل سنت، حاصل اين همه اتهام ها را در واژه اي به نام «رفض» خلاصه مي کنند و شيعيان را «رافضي» و گاهي هم «مجوس» مي نامند.
ب) اما گروه اقليت شيعي: عده اي از اين جمعيت نيز در مسير ضديت و غيريت سازي فرقه اي، گاه به صورت کنشي و گاه به صورت انفعالي و واکنشي، گروه اکثري اهل سنت را به باد انتقاد و حمله قرار مي دادند و مدام در اذهان خود دشمن فرضي را ترسيم مي کردند و آنان را از دايره ي امت محمدي (صلي الله عليه و آله و سلم) به دور و منحرف مي دانستند و با اذعان به انحراف آنان از اسلام ناب محمدي، براي گروه رقيب، اصطلاح «عامه» را با بار منفي به کار مي بردند که به نوعي بار منفي رافضي را به صور واکنشي به دوش مي کشد. و گاه بدون اين که حجت و دليل قابل قبولي داشته باشند، مخالفت با عامه را، از امور ترجيحي و ارزش قلمداد مي کردند.
هر يک از اين دو عضو ارزشمند خانواده ي بزرگ اسلامي- با توجه به نگاه سايه وارگي دشمن و رقيب سياسي و فکري، و با توهم به اين که رقيب همواره در پي دشمني و نابودي اساس و ريشه ي اوست- به دفاع از سنگرهاي عقيدتي و فکري خود برآمدند و با اين عنوان زيبا، رقيب را از دايره ي «امت اسلامي» طرد مي نمودند و چه بسا بسياري از فعالان دو طرف با انگيزه ي معنوي و خدمت به دين، به اين گونه فعاليت ها رو مي آوردند و به آن دامن مي زدند.
با اين وجود، آن نگاه رفض گونه ي اهل سنت و جماعت به تشيع، و اين نگاه غيريت سازي تشيع به اهل سنت و جماعت، نتيجه و ثمره اي جز تفرقه، برادر کشي، کاستن و نابودي عزت اسلامي، جسارت بخشي به دشمنان اسلام و ايجاد روزنه ي اميد براي تجاوز آنان به کيان اسلامي، نداشته است. و به راستي که اين يکي از دردها و مصيبت هاي عالم اسلام است. پس آنان که داعيه ي اصلاح جامعه ي اسلامي را در نظر دارند، نخست مي بايد اين آسيب ها را بشناسند و سپس به چاره جويي آن ها بپردازند.
ما در اين نوشتار در سه فراز، مطالبي را بيان مي داريم:
1- وحدت اسلامي.
2- موانع همبستگي اسلامي.
3- راه کارها.

وحدت و همبستگي اسلامي
 

الف) قرائت ها در تفاهم اسلامي
 

بسياري از عالمان، رهبران فکري و مصلحان اسلامي از جمله: سيد جمال الدين اسد آبادي، علامه اقبال لاهوري، آيت الله سيد محمد حسين طباطبايي بروجردي، شيخ محمود شلتوت، علامه سيد عبدالحسين شرف الدين، محمد حسين آل کاشف الغطاء، شيخ عبدالمجيد سليم بشري، شيخ حسن البنا، امام خميني و شهيد مطهري، از «وحدت، تفاهم و همبستگي اسلامي» سخن گفته و مسلمانان را به آن فرا خوانده اند.
در اين جا نخست لازم است به اين پرسش بپردازيم که : دعوت مصلحان و رهبران فکري جهان اسلام از مسلمانان به «همبستگي اسلامي» به چه معناست؟ آيا بدين معناست که يک يا چند مذهب، فداي مذهب ديگري گردند؟ آيا هدف، آنان اين است که چند مذهب با هم ادغام شوند و مذهب جديدي پديد آيد؟ و يا هدف چيزي ديگري است؟
در اين باره چند گونه مي توان تصور نمود و معنايي براي وحدت و همسبتگي اسلامي بيان داشت.

1. وحدت، با چشم پوشي وقايع تاريخي
 

ممکن است گفته شود: دعوت مصلحان و رهبران فکري و فرهنگي اسلامي از وحدت و همبستگي امت مسلمان، به اين معناست که ازوقايع تاريخي اختلاف انگيز چشم پوشي شود و ديگر از گذشته هاي تاريک و پايه هاي فکري و عقيدتي مذاهب اسلامي ياد نگردد و با به فراموشي سپردن يا کتمان وقايعي که در طول تاريخ هزار و چند صد ساله ي اسلامي رخ داده است، همگان را به تفاهم و همدلي و همبستگي وا داشت.
برخي از اين وحدت، به «وحدت منفي» ياد کرده اند.

2. وحدت، با عقب نشيني اعتقادي
 

معناي ديگري که از وحدت اسلامي مي توان بيان داشت، اين است که هر يک از مذاهب اسلامي از پاره اي از اصول فکري و عقيدتي خود دست بکشند و عقب نشيني نمايند و يک يا چند قدم به سوي ديگر مذاهب اسلامي بردارند تا همگان در جهت همبستگي و يکرنگي مسلمانان، سهمي را به خود اختصاص بدهند و با کم کردن فاصله ها، وحدت و همدلي حاصل گردد.

3. وحدت مذهبي
 

ممکن است کسي بگويد: مراد نه وحدت مسلمانان، بلکه وحدت و مذهب است؛ بدين معنا که يکي از مذاهب اسلامي «اصل» قرار گيرد و ديگر مذاهب در آن ذوب گردند، مانند اين که گفته شود: مذهب شيعه چون که از پيروان کمتري بهره مند است، از مباني فکري و عقيدتي خود عدول کند و پيرو مذهب جمهور (تسنن) شود.

4. وحدت عملي
 

ممکن است بگوييم: مصلحان اسلامي، وحدت مذهبي را در نظر ندارند، بلکه وحدت عملي را مي خواهند؛ بدين معنا که مسلمانان در عمل متحد شوند و همگي صف واحدي را در برابر بيگانگان تشکيل دهند و به ريسمان الهي چنگ زنند و به فرمان الهي (و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا)(1) عمل نمايند و آن را عينيت بخشند.

5. وحدت تقريبي
 

معناي ديگري براي وحدت وجود دارد و آن وحدت فکري و تقريبي است؛ بدين معنا که از راه مباحثات و مناظرات منطقي و صحيح و به دور از هرگونه تعصب و پيش داوري ها، پايه هاي عقيدتي و فکري مذاهب گوناگون اسلامي بررسي شود و از اين راه، «ريشه هاي اختلاف» خشک و ذوب گردد.

ب) تأملي در قرائت ها
 

حال سخن در اين است که: اين قرائت هاي همبستگي، کدام «کارايي» دارد و ديدگاه مصلحان اسلامي و مناديان وحدت در اين مورد چيست؟

وحدت به معناي اول (چشم پوشي وقايع تاريخي):
 

دعوت به اين نوع وحدت اگر چه از جهتي خوب و مطلوب و در مسير همبستگي اسلامي است و در پاره اي شرايط نتيجه بخش است، ليکن وحدت و همبستگي برآمده از به فراموشي سپردن و يا کتمان حقايق و وقايع تاريخ، وحدتي سطحي و روبنايي است. دعوت به فراموشي حقايق، ممکن است به صورت محدود و موقت اثربخش باشد، ليکن پايدار نيست؛ چون که نمي توان انديشه را زنداني کرد و به آن دستور داد که در مباحث و وقايع خاصي وارد نشود و دقت نکند.
اين شيوه مي تواند نخستين گام همبستگي باشد؛ چرا که با اين شيوه، حدت ها و تعصبات مذهبي فروکش مي کند و نقش مسکن در دردها و بيماري ها را دارد ليکن درمان اساسي و ريشه اي چيز ديگري است. اين شيوه نمي تواند به صورت ريشه اي و مثبت، مشکلات جوامع اسلامي را که به ضديت و غيريت سازي فرقه اي منجر شده است، مرتفع نمايد؛ بدين جهت بسياري از عالمان اسلامي به طور مطلق به آن روي خوش نشان نداده اند و آن را چاره ي اساسي دردها ندانسته اند. اگرچه در برخي از شرايط زماني و اجتماعي، توجه به آن لازم و ضروري است.
بنابراين دعوت به «وحدت منفي» راه حل روبنايي است؛ زيرا سکوت و پرده پوشي به آن مسائل، ريشه هاي روحي آنها را از دل و جان مردم بر نمي کند، بلکه اين ريشه ها باقي مي ماند و در فرصتي مناسب و به صورتي انفجارآميز بروز مي کند.

وحدت به معناي دوم (عقب نشيني در پاره اي از مسائل فکري و عقيدتي):
 

دعوت به اين نوع وحدت و همبستگي نيز راه حل مناسبي نيست؛ زيرا طبيعي است آنان که به درستي و حقانيت يک مذهب و مرامي معتقدند، با دعوت ديگران نيز از مرام و عقيده خود دست بر نمي دارند و عقب نشيني نمي کنند.

وحدت به معناي سوم (وحدت مذهبي):
 

دعوت به اين نوع وحدت نيز نادرست است؛ زيرا معتقدان به يک مذهب، به يک قدم عقب نشيني از اصول فکري و عقيدتي خود رضايت نمي دهند، تا چه رسد به اين که از مذهب خود دست بردارند و به مذهبي که به آن معتقد نيستند، بپيوندند.

وحدت به معناي چهارم (دعوت به اتحاد مسلمانان در برابر دشمنان):
 

اين دعوت معقول، منطقي و راه حل مناسب و قابل عمل و پياده شدن است. عالمان و مصلحان جوامع اسلامي همين معناي چهارم را اراده نموده اند؛ چنان که آيت الله مکارم شيرازي در يکي از کنفرانس هاي وحدت بيان داشت:
«اما وحدتي که ما در اين کنفرانس ها دنبال آن هستيم و تمام کوشش اي ما براي آن است، دو اصل است:
اول) احترام به عقايد يکديگر... و دوم) اينکه تلاش ها و کوشش ها در مسير اهداف مشترک هماهنگ شود. ما اهداف مشترک زيادي داريم؛ حفظ اسلام، حفظ قرآن، توسعه ي اسلام در عالم، نجات بيت المقدس از چنگال يهود، حفظ حرمت مکه و مدينه و کعبه و حج و مانند اين ها که نقاط مشترک است. لذا بايد تلاش ها را در مسير «اهداف مشترک» هماهنگ کنيم و اين معناي تقريب و وحدتي است که ما دنبال آن هستيم».(2)
شهيد مطهري مي گويد:
«مقصود از وحدت اسلامي چيست؟ آيا مقصود اين است که از ميان مذاهب اسلامي يکي انتخاب شود و ساير مذاهب کنار گذاشته شود؟... و يا اين که وحدت اسلامي به هيچ وجه ربطي به وحدت مذاهب ندارد و مقصود از آن، اتحاد پيروان مذاهب مختلف اسلامي - در عين اختلاف مذهبي- در برابر بيگانگان است؟ مخالفان اتحاد مسلمانان براي اين که از «وحدت اسلامي» مفهومي غير منطقي و غيرعملي بسازند، آن را به نام وحدت مذهبي توجيه مي کنند، تا در قدم اول با شکست روبه رو گردد و بديهي است که منظور عالمان روشنفکر اسلامي از وحدت اسلامي، حصر مذاهب به يک مذهب و يا اخذ مشترکات مذاهب و طرد متفرقات آنها نيست که اين امر، نه معقول و منطقي است و نه مطلوب و عملي. بلکه مراد از آن، متشکل شدن مسلمانان در يک صف و وحدت و اتحاد عملي آنان در برابر دشمنان مشترکشان است»(3).
يکي از مناديان وحدت درباه ي شکل گيري «دارالتقريب مذاهب اسلامي» و خرده گيري برخي غيريت انديشان فرقه اي مي گويد:
«دعوت تقريب در سال هاي اول با علايم پرسش بسيار روبه رو بود؛ عده اي که تصور مي کردند تنها راه همبستگي، شيعه شدن سني يا سني شدن شيعه است، مي گفتند: دارالتقريب مي خواهد دنياي تسنن را شيعه کند، آن هم شيعه اي که مغرضيني مانند خلفاي آل عثمان آن را در قلمرو وسيع خود وانمود کرده بودند. و بعضي هم فکر مي کردند که تقريب، آميخته اي است از عقايد شيعه و سني و برخي هم پا را فراتر نهاده و گفتند: تقريب، براي الغاي هر دو مذهب است. غافل از اين که کلمه ي «تقريب» به معني «نزديک کردن» مستلزم وجود طرفين است و مقصود، نزديک شدن شيعه و سني با حفظ کيان طرفين مي باشد.
و اگر منظور آميختن مذاهب بود، «توحيد المذاهب» مي شد و اگر هر دو کنار گذاشته مي شدند، «تبعيد المذاهب» مي گشت نه «تقريب المذاهب».
جنجال عجيبي در هر دو طرف بر پا بود؛ براي اينکه تقريب را فلج کنند و هر طرف بفهماند که نزديک شدن به طرف مقابل، محال است. تا توانستند به وسيله ي قلم و بيان و چاپ کتاب هاي تفرقه انگيز قديمي و نبش قبور مطالبي که مي بايست مدفون مي ماند، به حمله پرداختند و تنها وجه اشتراکي که اين دو دسته داشتند، حمله به «دارالتقريب» بود. خيال مي کردند که تقريب با اين حملات، ميدان را ترک مي گويد ولي غافل بودند که «عدو شود سبب خير، اگر خدا خواهد».(4)
در مناظرات بين شيخ سليم بشري- رئيس دانشگاه الازهر مصر - و سيد عبدالحسين شرف الدين، آن گاه که شيخ سليم مي گويد: «سؤال من اين است که: چرا شما شيعيان از مذاهب جمهور مسلمانان پيروي نمي کنيد و خوب مي دانيد که ما امروز چقدر به الفت و اتحاد و همبستگي مسلمان نيازمنديم، و اين وابسته به اين است که شما از نظريه ي عموم مسلمانان پيروي کنيد؟!»، سيد در پاسخ بيان مي دارد:
« هم اکنون نوبت آن رسيده که با هم درباره ي نجات مسلمانان از پراکندگي، به بحث بپردازيم. به نظر من اين کار به عدول شيعه از مذهبش و گرويدن به مذهب جمهور متوقف نيست؛ و نيز متوقف بر عدول اهل سنت از مذهبشان هم نيست و مکلف ساختن شيعه به دست برداشتن از مذهب خويش، نه ديگران، تکليفي است بدون ترجيح. نه ديگران، تکليفي است بدون ترجيح. بلکه مرجوح و بي دليل، بلکه تکليف به چيزي است که مقدور نيست. بله اتفاق و اتحاد مسلمانان از اين طريق صورت مي گيرد که شما مذهب اهل بيت (عليهم السلام) را آزاد اعلام کنيد و آن را همچون يکي از مذاهب خود بدانيد. از اين راه است که پراکندگي مسلمانان به اجتماع تبديل مي شود و پيوند اجتماعي شان محکم و منظم خواهد بود».(5)

وحدت به معناي پنجم (وحدت تقريبي):
 

اين دعوت که نقطه ي مقابل اتحاد به معناي اول است، در سطح عالمان و متخصصان مذاهب اسلامي امري است معقول و پسنديده و تا حدودي متداول، اما در سطح عموم مردم فايده اي ندارد، بلکه گاه به همبستگي اسلامي خدشه وارد مي کند.
اتحاد به دست آمده از اين طريق در سطح عالمان و رؤساي مذاهب اسلامي، اگرچه پديده اي مشکل و کمياب است ليکن از نتيجه اي بسيار شيرين و گوارا برخوردار مي باشد. سيد عبدالحسين شرف الدين- که يکي از مناديان وحدت تقريبي است- همان گونه که دعوت به تفاهم اسلامي به معناي چهارم را سرلوحه ي زندگي خويش قرار داده بود، براي تفاهم و همبستگي اسلامي به معناي پنجم نيز کوشيد تا با از بين بردن پايه هاي اختلاف، آن هم از راه استدلال و منطق، به صورت ريشه اي بين مسلمانان تفاهم و همبستگي پديد آورد. سيد شرف الدين نخواست با دعوت به فراموشي گذشته و چشم پوشي از هر چه اتفاق افتاده است، مسلمانان را به همبستگي فرا بخواند؛ زيرا سکوت و پرده پوشي به آن مسائل، ريشه هاي روحي آن ها را از دل و جان مردم بر نمي کند.
بسياري از اختلافات سني و شيعه، پايه ي درستي ندارد، بلکه سرچشمه ي آن ها دروغ ها و اتهام ها و تبليغات مسمومي است که در شرايط زماني خاصي مطرح شده است و قدرت هاي سياسي گذشته، آن ها را دامن زده و انتشار داده اند. او در اين مسير کتاب هاي متعددي همانند: «ابوهريره»، «المراجعات»، «اجوبه مسائل جارالله»، «النص و الاجتهاد» و «الي المجمع العلمي بدمشق» به رشته ي تحرير درآورد . دقت در محتواي اين کتاب ها مي رساند که ايشان با تلاشي مداوم در پي تحقق همبستگي به معناي پنجم، آن هم در سطح عالمان مذاهب اسلامي بود.
سيد شرف الدين هم مي کوشيد تا تمام مسلمانان در برابر دشمنان در صف واحدي گرد آيند و هم در پي آن بود که با زدودن ريشه هاي اختلاف، به وحدت و تقريب بين مذاهب اسلامي دست پيدا کند.
آقا سيد حسين شرف الدين در مورد تلاش پدر بزرگش مي نويسد:
«... او در عين بيان افکار و عقايد و ادله ي شيعه، همواره اصرار داشت تا مسأله ي اتحاد اسلامي، تحقق يابد. يک نمونه از اين اصرار خالصانه ي او در راه اتحاد اسلامي، اين واقعه است: هنگامي که فرانسويان اشغالگر بر اوضاع لبنان مسلط شدند، کوشيدند تا از پدربزرگ استمالت و دلجويي کنند و پيشنهاد کردند که همان گونه که در لبنان «دفتر افتاي سني» وجود دارد و از آن دفتر، فتواها و احکام دين اهل سنت صادر مي شود، يک مرکز افتاي شيعي نيز پديد آيد و رئيس آن پدربزرگ باشد. او اين پيشنهاد را به کلي نفي کرد و گفت: اين جا براي همه ي مسلمانان فقط يک دفتر افتا وجود دارد و رئيس آن هم فلان عالم سني است».(6)
سيد شرف الدين در همين راستا عالمان اسلامي، به ويژه رئيس دانشگاه الازهر آن زمان (شيخ عبدالمجيد سليم بشري) را دعوت مي کند تا با تمسک به اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دنياي اسلام به وحدت ريشه اي نايل گردد؛ چرا که رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
«النجوم امان لاهل الارض من الغرق و اهل بيتي امان لامتي من الاختلاف...» (7)-(8)

ج) ارزش و نقش همبستگي اسلامي
 

حال اگر اتحاد، همدلي و هبستگي بين مسلمانان (به معناي چهارم يا پنجم آن) تحقق يابد، بسياري از مشکلات جامعه ي اسلامي مرتفع مي گردد و به فرموده امام خميني - رهبر کبير انقلاب اسلامي- ديگر دشمنان اسلام نمي توانند بر مسلمانان سياست هايشان را ديکته کنند.(9)
سيد شرف الدين مي گفت:
«تنها و تنها با وحدت کلمه است که اقدامات عمراني هماهنگ مي گردد، وسايل ترقي فراهم مي شود، روح تمدن جلوه مي کند، فروغ آسايش در آفاق زندگي مي تابد و يوغ بردگي از گردن همه برداشته مي شود.
آري هنگامي که وحدت کلمه پيدا شد، عزم ها متحد گشت، دل ها با هم پيوند يافت و تصميم ها يکي شد، مي توان در راه اعتلاي امت اسلامي قيام کرد و مسلمانان را در جهان به مقامي که بايد برسند، رسانيد،... اما اگر امت اسلام به صورت کنوني باقي ماند؛ يعني گروه هايي باشند پراکنده و مانند بوته هاي خشک بياباني، در مسير بادهاي توفنده قرار گرفته و هر يک به گوشه اي افتاده، چنين قومي همواره اسير ذلت است و بي ساماني، تا بدان جا که هر کس رسد، در آن طمع بندد و هر جهان خواري آنان را طعمه خويش خواهد و هر تيراندازي آنان را آماج تيرش سازد، و هر تازه به قدرت رسيده اي از آنان باج طلبد... پس اي مسلمانان! از تفرقه حذر کنيد؛ حذر کنيد؛ حذر کنيد».(10)
سيد شرف الدين در عمل نشان داد که همبستگي تمامي ملت لبنان- اعم از مسلمانان (شيعه و سني) و مسيحيان- برايش اهميت دارد و دغدغه ي ايشان در دوره ي اشغال لبنان توسط فرانسويان، تنها حريم مسلمانان نيست.
آنگاه که فرانسويان وارد لبنان شدند و تجاوز خود را چنين توجيه نمودند که: «آمده ايم تا از مسيحيان لبنان حمايت کنيم» سيد شرف الدين در برابر اين تهاجم و تجاوز استعماري، عالمان و رهبران جبل عامل را براي تشکيل کنگره ي عمومي فراخواند. در اين کنگره «قرآن» را به دست گرفت و سوگند ياد کرد هم چنان که از جان و مال خود و خانواده ي خود محافظت مي کند، از جان و مال مسيحيان لبنان نيز محافظت خواهد نمود. آن گاه از عالمان و رهبران سياسي و رؤساي عشاير خواست تا همه مانند او سوگند ياد کنند و حمايت خود را از مسيحيان لبنان اعلان دارند.(11) و بدين گونه خواست حربه ي بيگانگان مهاجم را از دستشان بگيرد و بهانه و عذري براي نفوذ اجنبي بر جاي نگذارد و هم نشان دهد که برقراري همبستگي، جزء ايدئولوژي اسلام است و اسلام از کساني که در کنار مسلمانان زندگي کنند و قصد خيانت نداشته باشند، حمايت خواهد کرد.

پي نوشت ها :
 

1- آل عمران/ 103.
2- همبستگي اسلامي، عبدالکريم بي آزار شيرازي، ص 238 و 239.
3- يادنامه علامه اميني، مقاله وحدت اسلامي، ص 242-231 (با اقتباس).
4- همسبتگي اسلامي، ص 14 و 15.
5- المراجعات، نامه ي چهارم، سيد عبدالحسين شرف الدين، ص 35-32.
6- شرف الدين، محمدرضا حکيمي، ص 228.
7- مستدرک الصحيحين، حاکم نيشابوري، ج3، ص 149.
8- المراجعات ، نامه ي چهارم.
9- اسلام ناب و کلام و پيام امام خميني، ص 608.
10- الفصول المهمه في تأليف الامة، ص 11-9، (با تلخيص)
11- شرف الدين، ص 229-226.
 

منبع: نشريه فرهنگ کوثر، شماره87.